مقالات

سخن سردبیر

 ۱۳۸۷/۱۱/۱۲
  فایلهای مرتبط
بسی رنج بردم در این سال سی (( دلنوشته انقلاب ))

زور می گفتند ، جفا می کردند ، اصلا شخصیت و هویت ایرانی را سربازار گذاشته و چوب حراج می زدند . خودگزی شیوه کارشان بود اما غریبه ها را می پرستیدند . آن هم غریبه هایی که از ینگه دنیا می آمدند و حتی رایحه  بهشتی  کشور گل و بلبل دماغ شان را پایین نمی آورد .

     هر کاری می خواستند می کردند ، هر جور دلشان می خواست دست به  ور انداز مردم می زدند. امور حساس را قبضه می کردند و فعالیت های در حد پادویی را به جماعت  ایرانی وا می گذاشتند .

      خلاصه کلام ، به جهت آمریکایی بودنشان برای ما تره هم خرد نمی کردند و از بین عمله  حکومت کسی نبود که چشم غره ای به آنها  برود . و اگر در بین مردم کسی این کار را می کرد حسابش با بند و کابل و سیلی و آپولو و اتو و انبردست و این جور چیزها بود  .

      خلاصه  اوضاع  حسابی وغیر حسابی  به هم ریخته بود تا اینکه کسی بلند شد و گفت : نه خیر ! این جوری نمی شود و بعد مردم را مخاطب قرار داد و گفـت : بلند شید و اسم خدا را ببرید و بشورید  به آنچه که شـور زندگی را از شما گــرفته است .  و حرف هایش بوی آزادی می داد . بوی کرامت ، با حرف هایش دست هایت را احساس می کردی و این که می توانی آنها را مشت کنی . گام هایت را می یافتی و می توانستی باور کنی که می توانی روی آنها بایستی . صدایش از آن ور دنیا بلند شده بود اما گویی   خودش  در بین مردم حضور داشت . گویی در کنارت راه می رفت   . گرمای وجودش

تو را گرم می کرد.  ، خلاصه رفتیم و درخیابان ها جاری شدیم ، رفتیم و شوریدیم ، رفتیم و زخمی شدیم ، شهید شدیم ، معلول شدیم اما دست از مبارزه نکشیدیم تا اینکه با پیرمان به یک خط پایان رسیدیم و این پایان  را ما رقم زدیم . پایان حضور بیگانگان در  میهن ، و این آغاز ایستادن بر روی پای خودمان بود .

       و اما روی پای خودمان که ایستادیم  چشم های دشمن هایمان چهار تا شد و این بار از زمین و آسمان و دریا بر ما شوریدند . آن هم هشت سال ، باز هم ایستادیم ، زخمی و شهید و اسیر شدیم  و رنج ها  را به جان خریدیم تا این که مهاجمان از رو رفتند و کنار کشیـدند و ما ماندگاری استقـلال و آزادی و کرامت مان را جشــــــن گرفتیم و ...

      و حال سی سال گذشته است ، از اتفاقی که ما را به نور پیوند داد و حال درسی  امین نور باران  عید انقلابمان هستیم و دیگر نمی گوئیم  پاسداری از  این رنج سی ساله چگونه باید باشد . همین قدر می گوئیم که مرکز ثقل این پاسداری دانشگاه است و امانت باید دست فرهیختگانی باشد که  همیشه  خدا سرنوشت ملت را رقم می زنند . یعنی دانشجویانی که  مشکات آینده این سرزمین اند . ... والسلام

 

 

برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.